سرویس کرمانشاه _ " واژه «کدخدا» در معانی متفاوتی مانند فرد دانا، رئیس خانه یا مرد خانه، وزیر و پیشکار بزرگان، معتمد و متصدی امور روستا به کار رفته است. کاربرد واژه کدخدا، به عنوان متصدی امور روستا، دارای پیشینه طولانی است و به قرون سوم و چهارم هجری برمیگردد. "
که رام پۆره گۆچوهنی په نهم واچان کێخوا ژهنی
پۆره که رده ی = فرو کردن- وارد کردن
پۆره = بر تن- به دَور- در طول
که رام پۆره = به تنم فرو کنند
گۆچوهنی = سوزن بزرگ- جوالدوز
په نهم = به من
واچان = بگویند
کێخوا- کێخا = کدخدا
ژهنی = زن
کێخوا ژهنی = زنِ کدخدا
جوالدوز به بدنم فرو کنند[اما] به من بگویند زنِ کدخدا
واژۀ کدخدا
واژه «کدخدا» در معانی متفاوتی مانند فرد دانا، رئیس خانه یا مرد خانه، وزیر و پیشکار بزرگان، معتمد و متصدی امور روستا به کار رفته است. کاربرد واژه کدخدا، به عنوان متصدی امور روستا، دارای پیشینه طولانی است و به قرون سوم و چهارم هجری برمیگردد. در دوره صفویه و قاجاریه نیز، مشهورترین و رایجترین معنی کدخدا، همین معنی بوده است . منصب کدخدایی در این مفهوم ریشه در سنت محلی داشته و طی دورههای مختلف تا دوره مشروطه ساختار و کارکردهای تقریباً مشابهی داشته است. اگر چه بعداً این منصب جای خود را به دهیاران و شورا سپرد اما بازهم به تمامی جایگاه واعتبار خود را از دست نداد.
وظایف کدخدا
کدخدا و خانه اش در آن دوران محل مدیریت ، حل مشکلات و تسهیل امور روستا بود و چه بسا به تنهایی وظیفه چندین دستگاه اداری امروز را بدون پیچیدگی های بوروکراتیک به صورت سنتی انجام می داد. کدخدا نمایندۀ مالکین و صاحبان زمین ، دولت و نیز رابط مردم ودولت بود و این نقش چندگانه وظایف زیادی را به عهدۀ او نهاده بود. از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد.
* جمع آوری مالیات و اعزام مشمولین خدمت سربازی برای حکومت مرکزی
* رسیدگی به دعاوی و اختلافات موجود بین روستاییان با کمک ریش سفیدان محل درجهت امنیت روستا
*رسیدگی به شکایات مربوط به تقسیم اراضی کشاورزی ، چراگاه ها ، مزارع و باغات
* رسیدگی و بررسی زیرساخت های اساسی روستا اعم از مکتب خانه، حمام، مساجد، راه ها، جنگل ها ، جاده ها و...
این گونه است که کدخدا هم به صورت سنتی نمایندۀ مردم است و هم به شکلی قانونی نمایندۀ دولت و این موضوع او و وابستگانش را در جایگاه ویژه ای قرار می داد. اشاره به این جایگاه از نظر بزرگان ادب هم دور نمانده است آن چنان که فردوسی کدخدایی راجایگاه و منصبی ویژۀ برترین ها می داند:
زن و کودک و مرد جمله مِهید / یکایک همه کدخدای دِهید
سعدی کدخدا را صاحب اختیار ده (دهخدا) می نامد و برابر شیوۀ معمول خویش اورا به عدل وداد توصیه می کند و با این نصیحت تلویحاً به مرکز قدرت بودن خانۀ کدخدا اشاره می کند، در همان حالی که آن را عاریتی می داند.
نکویی کن امسال چون دِه تو راست / که سال دگر دیگری کدخداست
ویژگی های خانۀ کدخدا و جایگاه زنِ کدخدا درآن
منزل کدخدا در روستا مرکز سیاست و تا اندازه ای قدرت است و بدیهی است که وابستگان و نزدیکان به این نهاد درخود نوعی احساس برتری کرده و به آن هم افتخار کنند. این امر به طور معمول در مورد خویشاوندان و حلقه های نزدیکتر به کدخدا چشم گیرتر بود. آشکار است که در میان اهل خانه نقش کد بانوی منزل یعنی«زن کدخدا» مهم و نمایان تر است. او مورد احترام اهالی بود و در بسیاری از موارد مردم به او به عنوان نزدیکترین فرد به کدخدا مراجعه می کردند و بنابراین او(زن کدخدا) در جریان بسیاری از وقایع و تصمیم گیری ها قرار داشت. هنوز هم بسیاری از افراد قدیمی تر از حل بعضی از مشکلات روستا که گاهی بسیاری در حلشان درمانده می شدند بواسطه قدرت نفوذ زن کدخدا خاطراتی را در ذهن دارند و گاهی بازگو می کنند. زن کدخدا دارای چنان جایگاهی بود که به عنوان مثال در کاهش مالیات فلان باغدار ، بخشش جریمۀ اشخاص و یا عدم اعزام به سربازی این نوبتِ پسر خانوادۀ مشخصی به راحتی دخالت مؤثر(مثبت یا منفی) می کرد. حتی در پاره ای از موارد بعضی از این زنان با توجه به برخورداری از قابلیت های ذاتی مدیریتی با خود کدخدا و اطرافیان دیگر نه تنها رقابت می کردند بلکه از آنها پیشی می گرفتند.
البته بانوی خانۀ محل مراجعۀ اهالی (خانۀ کدخدا) بودن مشکلات خاص خود را هم در پی داشت از قبیل وجود همیشگی مهمان در منزل کدخدا، برخورد مستقیم با سلایق متنوع مردم و خواست های متفاوت آنها ، گرفتاری های ناشی از حل نشدن مشکلاتشان ، نفرین و بد گویی هایی که در خفا توسط بعضی از اهالی ناراضی انجام می شد و... اما با وجود همۀ این مشکلات، زن کدخدا بودن تنها یک لقب ساده نبود که به سادگی بتوان از آن گذشت و عطایش را به لقایش بخشید و به خاطر سختی های هرچند طاقت فرسایش از آن صزف نظر کرد. کَبکَبه و دَبدَبۀ ویژه خود را داشت و کد بانوی خانۀ کدخدا برای حفظ این جایگاه حاضر بود هر گونه شرایط سخت و دشوار جسمی و روانی را بپذیرد به شرطی که ابُهت و اقتدار را از دست ندهد. اینجاست که هورامان نشینان وصف حال زن کدخدا را که گرفتار غرور شده و اسیر حبِّ جایگاه است، مثل همیشه در نهایت اختصار در قالب این ضرب المثل جای می دهند و از زبان او می گویند که: حاضرم جوالدوز به بدنم فرو کنند[اما] به من بگویند زنِ کدخدا
پیام ضرب المثل در افقی فراتر از زنِ مغرور کدخدا
(شرح ریاست طلبی های ویرانگر)
دقت بیشتر در این ضرب المثل سادۀ هورامی پنجره های بیشتری را بر ما می گشاید از آن جمله است ارائه تصویری از اشخاص متمایل به شهرت ، دارای عُجب و خود پسندی و در پی نام جویی و خود نمایی و سرانجام گرفتار خود شیفتگی.
هیچ کس منکر وجود این خصلت ها در وجود انسان نیست اما این صفات و بسیاری حالات دیگر بر اساس شدت و ضعف در وجود انسان مورد ارزیابی قرار گرفته و سود وزیانشان برای خود فرد و جامعه مشخص می شود.
زن کدخدا و یا هر فرد دیگری مانند او که به هیچ روشی حتی با پذیرش رنج جسمی خود حاضر نیست از مقامی که موجب شهرت و طرح همیشگی او در میان مردم شده است چشم پوشی کند، گرفتار دام و بندِ نام جویی و اشتهار شد ه است که به گفتۀ مولانا از دام و بند آهنین سنگین تر است.
که اشتهار خلق، بند محکم است / در ره ، این از بندِ آهن کی کم است؟ (مثنوی/ دفتر اول)
حبّ جاه ، منصب و مقام از جملة نیرومندترین و در عین حال، خطرناکترین انگیزهها در زندگی آدمی است و می تواند تا آنجا پیش رود که شخص را به سوی خودشیفتگی سوق دهد. شخصی که نحوۀ رفتارش چنان است که گویی دنیا حول او میچرخد و برای جلبتوجهاش باید حتما از او تعریف کنید، آدمی است که به قول معروف خود نما و شهرت طلب است و هر چیزی را که دراین مسیر لازم باشد بی پروا از پی آمد های آن ،بدون معطلی به کار میگیرد. او رقابت دوست ، دوستدار همیشه مطرح بودن و فرصت طلب است، و به جلو رفتن و مطرح کردن خود به هر بهانه و در هر فرصتی بیش از هر چیز دیگری میاندیشد . چنین شخصی بدون شک پا را فراتر از «زن کدخدا» نهاده و خود شیفته است. به بیان مولانای انسان شناس به چاپلوسی موقت و از سرِ ترس جمعی نسبت به خود افتخار می کند و چنان شیدا وشیفته شده که متوجه نیست که در نهایت ، این ستایش ها برایش چون زهر و سمی قتّال عمل می کند
تو بدان فخر آوری کز ترس و بند / چاپلوست گشت مردم روز چند
هر که را مردم سجودی میکنند / زهر اندر جان او میآکنند (مثنوی/دفتر چهارم)
جالب است که مولانا برای شرح بیشتر موضوع جاه طلبی(زبان حال این ضرب المثل هورامی) خواستار مجال بیشتر و کتابی مستقل می شود.
بیخ و شاخ این ریاست را اگر / باز گویـم، دفتـری باید دگر (مثنوی/دفتر پنجم)
و اینک بخشی از آن بیخ و شاخ را هورامان نشینان در قالب این ضرب المثل نشانده اند و می گویند
که رام پۆره گۆچوهنی په نهم واچان کێخوا ژهنی