به بهانه چاپ دوم مجموعه داستان «باجی» اثر نعمت مرادی؛فانتزی در برابر مردسالاری / ناهید شمس
سرویس کرمانشاه-" نویسنده در این اثر با تلفیق فولکلور و متلهای منطقه، داستانهای خوبی را خلق کرده است. اما در بعضی داستانها... "
این مجموعه داستان شامل دوازده داستان کوتاه است که هرکدام دارای اسمی زنانه است .باجی ملوک ،بلقیس و... بستر جغرافیایی همه ی این داستانها منطقه هرسین در کرمانشاه است و بستر تاریخی هم مربوط به سالهای دور است که این بستر در همه ی داستانها مشترک است.
شاید بتوان با صرف نظر از بعضی ایرادها ، مجموعه ی باجی را یک داستان بلند به هم پیوسته درنظر گرفت که هربار داستان یکی از شخصیتها روایت می شود وهر داستان کوتاه با محوریت یکی از این زنان روایت می شود. زنانی که اگرچه سایه سنگین مردسالاری و سنت بر سر آنها خودنمایی می کند ،اما اکثر آنها با قدرتی که از فانتزی گرفته اند به جنگ این نابرابری و مردسالاری رفته و حق خودرا می گیرند و حسی از قدرت را به نمایش می گذارند. مثلا باجی، پیرزن زشتی که سرشار از قدرتی ست که از سحر و فانتزی به دست آورده.او می تواند تبدیل به مارشود و آنها را که کمر به آزارش می بندند نابود کند.
حتا آنجا که زنان از فانتزی کمک نگرفته اند بازهم از راههای دیگر این قدرت زنانه را به رخ می کشند. مثلا در داستان "گلی" مرد شیرین عقل به جرم زنا مجازات می شود،اما گلی حرفی نمی زند. یعنی او به هر دلیلی ،شاید به این دلیل که بی آنکه مهری به مرد شیرین عقل داشته باشد ربوده می شود و موهای زیبایش توسط او کوتاه می شود،تصمیم می گیرد در برابر مجازات شدن او سکوت کند و به کسی اعلام نکند که او مورد تجاوز مردک قرار نگرفته است. چرا که در هرحال مردک شیرین عقل به حریم حسی و درونی او تجاوز کرده است.
نویسنده در داستانهای این مجموعه در واقع اذعان دارد که در صورت عدم توقف خشونت از سوی جامعه و مردان، انتقال خشونت از مردان به زنان گریز ناپذیر است . حالا حتا اگر شده در قالب فانتزی .چراکه خشم تولید شده در زنان سرکوب شده،می تواند بازتولید خشونت کند. اما زنان داستانهای باجی هنوز گویا وارد زمانه ی مدرن نشده و مقابله با مردسالاری را نیاموخته و برای گریز از آن به دامن فانتزی افتاده اند. اما نفس همین فانتزیها در واقع بر قدرتمند بودن زنان داستانهای باجی صحه می گذارد.
نویسنده در این اثر با تلفیق فولکلور و متلهای منطقه، داستانهای خوبی را خلق کرده است. اما در بعضی داستانها حجم داستان با تعداد شخصیتها همخوانی ندارد. مثلا در داستان "زیور"زنهای زیادی وارد داستان می شوند و پیش از آنکه مخاطب با آنها ارتباطی بگیرد و آنها را بشناسد از داستان خارج می شوند.گویا نویسنده اینهمه کاراکتر را فقط برای غافلگیری آخر داستان گنجانده است.
در داستان کوتاه " مشی خانم" ، هم در میانه ی داستان می توان پایان بندی را حدس زد،شاید دلیلش این است که این داستان تا حدود زیادی به کلیشه های خود نزدیک است و از این رو قابل پیش بینی است. اینکه استوار آدم طماعی ست و قصدش از ازدواج با مشی خانم بالا کشیدن زمینهای اوست و برای دسترسی به این زمینها ،مشی خانم را به قتل می رساند.یعنی در این داستان اگرچه مشی خانم قدرت جادویی و فانتزی باجی یا سکوت قدرتمند گلی را برای انتقام گرفتن ندارد گویا این چرخه ی کارماست که او را به سزای عملش می رساند.به هرحال زنان مجموعه ی باجی هنوز گذراز سنت را تجربه نکرده اند.
تا پایان جمله ای از سوزان سانتاگ را یاداوری می کنم .او می نویسد ابتلا به بیماری را تفسیر نکنید.بیماری چیزی نیست جز همان بیماری .اینهمه اسطوره و فانتزی به آن نبندید. اما گاهی باید ابتلا به بیماری را تفسیر کرد و به آن اسطوره و فانتزی بست...