نقدی برمصاحبه زنده تلویزیونی خلبان بازنشسته؛از هوا نمی توان در زمین قضاوت کرد /محمدهادیفر
سرویس ایران- چندی پیش یکی از خلبانان بازنشسته هوانیرو به نام «احمد شاکر » در برنامه "در انتهای الوند" جمله ای را بر زبان راند که واکنش هایی را در جامعه به دنبال داشت. سوال خانم مجری در خصوص رشادت های هوانیرو در جنگ تحمیلی بود که خلبان جواب غیرمرتبط آن را به کردستان کشانده و اعلام داشت: «کُردها هرکیلو گوشت خلبان کبری را پانصد میلیون تومان می خریدند.! »
هر چند این خلبان بازنشسته منصف در تماسی با رسانه ها سخنان خود را اصلاح کرده است اما این یادداشت در جهت روشنگری و پاسخ به برخی مطالب اینچنینی نگاشته شده است امید که همه برای اعتلای ایران و ارزشهای ملی و دینی یکدل و یکرنگ باشند.
هرچند بعضی سخنانی که بدور از واقعیت هستند ارزش نقد و بررسی ندارند ولی چون این سخن اولا تحریف صریح فرهنگ جنگ بوده دوما از فضای رسانه رسمی به فضای مجازی کشیده شد و تبعاتی را به دنبال داشته چاره ای جز بررسی مسائل پیرامون آن نبوده و همچنین بهانه ای برای بیان برخی سوابق پیشین جهت تنویر روزهای پسین می باشد.
ابتدا چند نکته؛
1- تُپق های خفن در برنامه های زنده سابقه طولانی دارد.
2- هرچه به پیش می رویم متاسفانه تحریف وقایع جنگ عمیق تر می شود و شاید غبار پیری برحافظه برخی ها تاثیر گذاشته باشد به همین علت مدت ها است از گوشه و کنار کشور فریادهایی توسط گردانندگان جنگ مبنی بر خطر جدی تحریف حقایق جنگ بلند است که مانع ابراز چنین اظهاراتی گردد.
3- ادعای هرکیلو گوشت خلبان به پانصد میلیون تومان مزاحی بیش نبوده به طوری که اولین کسی که از ابراز این اظهار نظر جاخورد مجری برنامه بود.
و اما سخنی از روی انصاف، رویدادهای دهه 60 و 70 کردستان را نمی توان در یک مصاحبه زنده تلویزیونی ارزیابی نمود بلکه با کالبد شکافی وقایع اوایل بحران کردستان، مشخص می شود اگر همراهی و فداکاری مردم کُرد نبود وضعیت کنونی در مناطق کردستان تحقق نمی یافت. آمار شهدای کُرد که در دفاع از امنیت و کیان ملی کشور تقدیم نموده اند، گواهی روشن برای اثبات چنین ادعایی است.
بنابراین برخی از این نوع اظهارات اغراق آمیز که در محافل نا آشنا با فرهنگ مردم کُرد مطرح می گردد نمی تواند تاثیری در اراده همبستگی ملی کردها داشته باشد. نگارنده در بعضی محافل سخنان تحریف شده از وقایع کردستان از جمله ذبح نیروهای نظامی و مردمی به دست کِردها را شنیده است که در جای خود به عنوان میهمان چهل ساله کُردها، آن را با دلیل های منطقی رد کرده و طرف یا طرف ها را نیز کاملا اقناع کرده که چنین وقایعی دور از واقعیت است و به صراحت گفته ام به عنوان کسی که از نخستین روزهای بحران در کردستان حضور داشته و شاهد عمده وقایع بوده، هرگز با ذبح افراد مواجه نشده ام بلکه این تراوشات ذهنی برخی کسانی است که از نزدیک با مردم کُرد مراوده نداشته و یا در بطن وقایع نبوده اند. البته قتل و کشتار نیروها به شیوه های گوناگون دیده شده اما در بحرن کردستان بریدن سر که نمادی از کینه های عمیق همانند روش کنونی داعش می باشد دیده نشده است حتی همان قتل های فجیع نیروهای نظامی و بومی را نیز نمی توان به کُردها تعمیم داد بلکه معدود افرادی بودند که عمدتا نیز با بازگشت خود جبران مافات کردند و صحنه های جوانمردی را از خود به یادگار گذاشتند که نوعی تالیف قلوب و تلطیف صفوف بود و مرهمی بر آلام و ملهم ارحام گردید .
ضمن احترام برای خلبانان شاخص و گمنام هوانیرو جهت اطلاع ؛ بیشتر این افسران در قرارگاه های عملیاتی توجیه و با پرواز های عملیاتی ماموریت را انجام و به آشیانه های خود برمی گشتند . بنابراین از هوا که نمی توان حس مردم و روحیه لطیف و جوانمردی آنان را درک کرد و نسبت به آنها قضاوت نمود.
در این تقریر بنا نیست عملکرد معدود افرادی را در سال های ابتدایی انقلاب در بخش هایی از مناطق کردنشنین کشور انکار یا توجیه نمود، معدود افرادی که حتی ریختن خون همتباران کُرد خود را برنیروهای نظامی ترجیح می دادند شاهد آن، هزاران قربانی بومی کُرد می باشد که خونشان به جرم آرامش خواهی و امنیت طلبی درکوه و دشت و خیابان کردستان ریخته شد. بلکه واگویه ای منصفانه است که باید برای تاریخ گفته شود این جفایی در حق مردم کُرد است که با تعمیم یک خبرتحریف شده و اغراق آمیز، چهره کُردها را خدشه دار کرد. باید به راویان وقایع گذشته کردستان گفته شود در روایت خاطرات خود دقت کنند هیچگاه جنایات معدودی را به کُردها منتسب نکنند حتی به صفوف همان معدود هم یکسان نگریسته نشود چون تجربه بازگشت برخی از آنان فرضیه دشمنی آنان با نظام را زیرسوال می برد.
کاش خلبان بازنشسته محترم هوانیرو به کتاب "میهمان صخره ها" ، خاطره خلبان f4 سرتیپ محمد غلامحسینی که در سال 62 در منطقه عمومی مهاباد با بدن مجروح هواپیمایش سقوط کرد و قریب 5 ماه میهمان کُردها بود و پس از تیمار و پرستاری نهایت به دامان سازمان و خانواده خود بازگردانده شد مراجعه می نمود. این کتاب روایتی ازیک سانحه واقعی می باشد که نمونه ای ازسخاوت و رفاقت کُردها را به نمایش می گذارد. بر حسب اتفاق هواپیمای این خلبان شجاع در بین همان معدودات سقوط می کند که علاوه بر جلوه های دلسوزی روستائیان وطن پرست ، نگاه متفاوت همان معدودان به این سرباز وطن را روایت می کند بطوریکه نمی توان از این تنوع نگاه به سادگی گذشت. کاش این خلبان بازنشسته مطلع بود که کُردهای مهاباد تکه استخوان هایی ازبدن خلبان شهیدخالد حیدری مهابادی را توتیای چشم کرده و آن را به نماد شهرخود تبدیل نموده اند. با این نمونه های اندک برخلاف برخی نظرات تحریف شده همگرایی و همراهی کُردها به مراتب بیشتر از واگرایی آنان بوده است.این نکته که بخش قابل توجهی از گروه های مسلح مستقر در کردستان از میان چپ های سایر نقاط کشور به کردستان آمده بودند نیز نیاز توضیح و تشریح ندارد، بنابراین نه چنین محرفات اغراق آمیزی می تواند کُردها را خشن جلوه دهد و نه برخی فضا سازی ها می تواند جنایات معدود ماجراجویانی را درحاشیه جریانات برانداز تطهیر کند.
بی گمان امروز بیش از هر زمان دیگری فضا برای بازبینی و نقد و ارزیابی تجارب پیشن باز است و امید است نویسندگان و تحلیل گران راویان دست اول با انتشار نوشته ها و خاطرات و اسناد، نوری بر این بخش از تایخ ایران بتابانند.